نظرات ارسالي
+
*سلام جون دلم!
امام رضا تو رو خدا يکم به اين دور دورا هم نگاه کن...تو رو خدا نظري کن به حال دل غمديده.
آقا احساس پوچي ميکنم...انگاري نه جسمي هست نه روحي که تموم اين زندگي رو درک کنه!*

*:.نرگس بانو.:*
96/5/12
جبهه مقاومت اسلامي
95/10/14
+
سلام تا همين چند لحظه پيش چند خط مطلب نوشتم ؛ فکر کنم کنترل + z را زدم که تمامي پريد ؛ راه برگشتي پيدا نکردم .
لا اقل جمله يکي از فروشندگان مترو را برايتان مي نويسم ؛ امروز عصر در حالي که در يگي از واگن هاي قطار ، نشته بودم اين جمله را شنيدم : از فردا ميام گدايي ؛ مي گند ، گدايي ننگ است اما برکت دارد ( ايشان لوازمي
مي فروخت که لا اقل در آن ساعت ، در آن قطار ، در آن واگن خريدار نداشت .

جبهه مقاومت اسلامي
95/6/23
+
هوالمحبوب
چند هفته اي بود رفتار يکي از همسايه ها نظرم را جلب کرده بود پيرزني حول و حوش 70 -75 ساله هميشه غروب پنج شنبه از خانه بيرون ميزد بايک کيف کوچک دستي تمام ارتباط ما ختم شده بود به سلام و عليکي که در راه پله بينمان ميگذشت خيلي مشتاق بودم بيشتر از اين رابطه داشته باشيم تنها بود ظاهرا چند ماهي بود که به اين بلوک آمده بوديم يکبار هم نديدم کسي سراغش بگيرد بدبختي اينجا بود واحدش طبقهء دوم بود و
عباس رسولي
95/1/12

ظاهرا آمد و شد برايش خيلي مقدور نبود خيلي دلم ميخواست ببينم کجا مي رود من هم پنج شنبه ها تعطيل بودم تصميم گرفتم يک هفته دنبال برم و ببينم چکار ميکند نان و مايحتاج را نگهبان مجتمع برايش ميبرد دلم طاقت نياورد يک روز که از مدرسه بر ميگشتم و بچه ها خانه بودند رفتيم پيش عمو حسين و از او سوال کردم و او گفت بچه هاي پيرزن رهايش کردند و با حقوق بازنشستگي زنده است گاهي ساعت نه صبح يک زوج به عيادتش مي آيند
آن ساعت را هميشه در مدرسه بودم به استثناي روزهاي پنج شنبه و جمعه خلاصه گذشت و چشم گذاشتم تا پنج شنبه و خيلي در حياط منتظر ماندم تا پيرزن بزند بيرون ! اما تاريکي شد و پيرزن نيامد منصرف شدم و به خانه برگشتم يک هفته هم بايد صبر ميکردم اما حس کنجکاوي دست از سرم بر نميداشت پنج شنبه بعدي را در راه رو ايستادم ساعت ديوانه وار رد ميشد باز هم انتظارم سر نيامد و هوا تاريک که شد و مطمئن شدم اين ساعات نميتواند
+
سلام.
من دوست و همکار خانم قلمدون هستم، خوشحالم از اين که به جمع شما پيوستم.
براي همه شما آرزوي موفقيت دارم . @};-

هما بانو
95/1/10
+
?سلامتي مرد زندگيم? آقامونو ميگم?
وقتي من صداش ميکنم نميگه ها يا بله،
داد ميزنه ميگه بگو خانووومم جووونم عشقم....
وقتي باهاش قهر ميکنم اون قهر نميکنه،
مياد لپمو ميکشه ميگه حق بامنه ها نيم وجبي اما آشتي نفسمممم عمررررمممم...
وقتي ميگم نسبت بهم بي محلي،
نميگه آره تو اينجوري فکر ميکني!!!!
وقتو بي وقت بهم مسيج ميزنه ميگه ببين من به فکرتم
عروسک قشنگه خودم...

2-عاشقانه اي براي تو
94/12/16
وقتي ميبينه ناراحتم بيخيال از ناراحتيم نمي گذره،
مياد اونقدر قلقلکم ميده تا بخندم،ميگه نبينم خانوم من
غمگين باشه...
وقتي بهش ميگم دلم خيلي گرفته نميگه پاشو برو بيرون يه دور بزن،ميگه زود پاشو بپوش ببرمت جايي که دل پرنسسم
وا شه ..مگه من مردممم..
وقتى ميگم نه عزيزم،حوصله ندارم،
نميگه باشه هرجورميدونى.ميشينه تاصبح قربون صدقم ميره و از نقشه هامون ميگه...جورى که
بي حوصلگيم يادم بره.
.
.
.
.
*يه صلوات ختم کنيد تا بقيه خوابم رو براتون بگم*.
دست شما درد نکنه تا قبل از اينکه اين جمله اخري رو بخونم ، تمام جملاتتون رو باور کردم ؛ اما واقعاً خوب نوشتيد ؛ مرحبا .
+
*خدايا* تا کي هيچي از تو نفهميم؟
سبحان ربي الاعلي و بحمده
من تو را نمي شناسم. تا کي؟
خدايا به خوبانت قسم، خودت را بما بشناسان.
*جناب_پناهيان*
2-تنها
94/12/11